این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت