بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند