اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست