گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید