پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
کابوس نیست اینکه من از خود فراریام
عینِ خودِ عذاب شده بیقراریام
گرچه خیلی چیزها میدانی از من...هیچوقت
کم نکردی لطف خود را آنی از من هیچوقت
تو آرزوی منی با تو قلب من زندهست
و با وجود تو دنیای من فروزندهست
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست