چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم