شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست