تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید