جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید