تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری