بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
از انعکاس سادۀ رنگینکمان نوشت؟
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند