شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام