دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
امتحان کردند مرد امتحان پسداده را
مرد بیهمتای موشکهای فوقالعاده را
بغض کرد و گفت مردم! شعلهها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت