الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت