بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار