شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم