دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
هرچه از غم میشود جام بلا سرشارتر
مستی این جام، جان را میکند هشیارتر
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمیداند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمیداند
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
خوش است لالۀ آغاز سررسید شدن
شهید اول صدسالۀ جدید شدن
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
امتحان کردند مرد امتحان پسداده را
مرد بیهمتای موشکهای فوقالعاده را
بغض کرد و گفت مردم! شعلهها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند