شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها