میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت
میبری قافلۀ اشک مرا پشت سرت
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم