در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت