حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود