هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت