بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟