توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی