نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان
که تیغ تیز میدان میدهد سَیّاس را برهان
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر
فکر کردند که خورشید مکدر شده است
کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمارداری را
دل خون را، نگاه مضطرب را، بیقراری را
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
محمد است و علیست آری
به خُلق و خَلق و به قد و قامت
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند