ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است