شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است