ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
گاهی به حضور مهر، ای ماه برو
تا جاذبهٔ سِیْر الیالله برو
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
در دشت بلا که خاک از خون تَر بود
یک باغ پر از شکوفهٔ پرپر بود
ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی
ریحانهٔ بهشتی باغ نبوتی