ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
آفتابی کز تجلی بیقرینش یافتم
در فلک میجُستم اما در زمینش یافتم
مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب
اما ز بخت خود نکند باور آفتاب
دو گنبد کوچک، دو حرم را دیدم
دو دُرِّ یتیم همقَسَم را دیدم
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
گاهی به حضور مهر، ای ماه برو
تا جاذبهٔ سِیْر الیالله برو
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
در دشت بلا که خاک از خون تَر بود
یک باغ پر از شکوفهٔ پرپر بود
ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی
ریحانهٔ بهشتی باغ نبوتی
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟