الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد