از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد