پس از تو آسمان از دامنش خورشید کم دارد
زمین در سینهاش دریای طوفانزای غم دارد
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم