ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟