در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
خاموشی تو رنگ فراموش شدن نیست
در ولولۀ نام تو خاموش شدن نیست