هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
خاموشی تو رنگ فراموش شدن نیست
در ولولۀ نام تو خاموش شدن نیست