شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف