نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی