سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين