ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود