با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم