در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم