سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم