از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت
بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند