تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند