سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد