حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود