دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود