این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود