شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود