ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود